چغانه زننده. خنیاگر و مطرب. آن کس که در زدن و نواختن چغانه مهارت و استادی دارد. عازف. (منتهی الارب). و رجوع به چغانه شود، سرودخوان و سرودگوی. کسی که در دستگاه چغانه نغمه سرایی و آوازخوانی کند. و رجوع به چغانه شود
چغانه زننده. خنیاگر و مطرب. آن کس که در زدن و نواختن چغانه مهارت و استادی دارد. عازِف. (منتهی الارب). و رجوع به چغانه شود، سرودخوان و سرودگوی. کسی که در دستگاه چغانه نغمه سرایی و آوازخوانی کند. و رجوع به چغانه شود
زدن سازی بنام چغانه. ساز زدن: گهی رباب زنی گاه بربط وگه چنگ گهی چغانه و طنبور و بربط و عنقا. فرخی. مرابچوب چغانه بزن چغانه مزن مرا معاینه دشنام ده سرود مگوی. وفائی. و رجوع به چغانه شود، پرده و نغمه و آهنگی از موسیقی را سرودن. و رجوع به چغانه شود
زدن سازی بنام چغانه. ساز زدن: گهی رباب زنی گاه بربط وگه چنگ گهی چغانه و طنبور و بربط و عنقا. فرخی. مرابچوب چغانه بزن چغانه مزن مرا معاینه دشنام ده سرود مگوی. وفائی. و رجوع به چغانه شود، پرده و نغمه و آهنگی از موسیقی را سرودن. و رجوع به چغانه شود